جدول جو
جدول جو

معنی علی خراط - جستجوی لغت در جدول جو

علی خراط
(عَیِ خَرْ را)
ابن عثمان خراط، ملقّب به علاءالدین. وی در سال 739 هجری قمری در دمشق درگذشت. او را خطبه ها و مقاماتی است. (از معجم المؤلفین بنقل از شذرات الذهب ابن عماد ج 6 ص 122. الدراس نعیمی ج 1 ص 215)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علی مراد
تصویر علی مراد
(پسرانه)
مرکب از علی (بلندمرتبه) + مراد (آرزو)، نام یکی از پادشاهان زندیه
فرهنگ نامهای ایرانی
(عَ یِ خَرْ را)
ملا علی خراس، هروی. وی شاعر بود و قسمتی از اشعار او در تحفۀ سامی (ص 69) نقل شده است. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 755)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَیْ یا)
ابن محمد بن علی بن فارس، مشهور به خیاط بغدادی و مکنّی به ابوالحسن. از قاریان به شمار می رفت و در سال 450 هجری قمریدر قید حیات بود. او راست: الجامع فی القرأات العشرو قراءه الاعمش. (از معجم المؤلفین بنقل از طبقات القراء ابن جزری ج 1 ص 573. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 576)
ابن حفناوی. وی طبیب بود. او راست: فتح الرحمان فی بدء خلق الانسان، که در سال 1213 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس الازهریه ج 6 ص 124)
ابن ابی سعد بن ابی الفرج خیاط، مکنّی به ابوالحسن. فقیه و واعظ و اخباری اوایل قرن ششم هجری بود. او راست: الجامع فی الاخبار. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 99)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَطْ طا)
میر علی خطاط، حسینی تبریزی خطاط، ملقّب به ظهیرالدین و قدوهالکتاب و مشهور به واضح. رجوع به علی تبریزی (حسینی...، شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَزْ زا)
ابن محمد بن علی خزاز رازی قمی، مکنّی به ابوالقاسم. فقیه و اصولی و متکلم قرن چهارم هجری بود. او راست: 1- الایضاح فی اصول الدین علی مذهب اهل البیت. 2- کفایهالاثر فی النصوص علی الائمه الاثنی عشر. (ازمعجم المؤلفین ج 7 ص 217). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: فوائدالرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 325. روضات الجنات خوانساری ص 388. منتهی المقال ابوعلی ص 224. تذکرهالمتبحرین ص 490. تنقیح المقال مامقانی ج 2 ص 307. وی شاگرد صدوق بن بابویه است و او را کتاب ’الاثر’ در امامت نیز می باشد. (از یادداشت دهخدا)
ابن عبدالرحمان خزاز سوسی (شوشی) ، مکنّی به ابوالعلاء. وی لغوی و از اهل شوش خوزستان بود و نزد ابوعبدالله محاملی به تلمذ پرداخت. ابونصر سجزی (سگزی) از او روایت دارد. (ازمعجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 246 چ قاهره ج 14 ص 10)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَلْ لا)
ابن احمد بن علی بن عبدالمنعم، مشهور به ابن هبل و خلاطی و ملقّب به مهذب الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابن هبل و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 21. فهرس المؤلفین بالظاهریه. کامل التواریخ ابن اثیر ج 11 ص 116. کشف الظنون ص 1622. انباءالرواه قفطی ج 2 ص 231. تاریخ مختصر الدول ص 420. البدایه ج 13 ص 67. تاریخ الحکماء قفطی ص 238. الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 62. طبقات الاطباء ج 1 ص 304. دائره المعارف الاسلامیه ج 1 ص 292. الدارس ج 2 ص 130
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَقْ قا)
ابن محمد بن علی مغربی. مشهور به سقاط و مکنی به ابوالحسن. متکلم و شاعر بود. در فاس متولد شد و در سال 1183 هجری قمری در مصر درگذشت. او را ارجوزه ای است در توحید. و نیز فهرستی دارد. (از معجم المؤلفین از دلیل مؤرخ المغرب ابن سوده ص 357 و فهرست الخدیویه ج 2 ص 26)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ فَرْ را)
ابن حسین بن علی عبسی فراء. مکنی به ابوالحسن. مورخ مصری و از فقهای مالکی. وی در سال 352 هجری قمری درگذشت. او را تاریخی است.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ وَرْ را)
ابن عبدالله سفطی مصری مالکی. مشهور به وراق و ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. وی نحوی و فقیه بود و در864 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- شرح ایضاح ابی علی فارسی، در نحو. 2- مناسک حج. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ یَ)
دهی است از دهستان ارشق، بخش مرکزی شهرستان خیاو و دارای 150 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود. و محصول آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَ)
ابن احمد خرد یمانی. فقیه و اصولی و ادیب بود و به سال 994هجری قمری درگذشت. او را تحقیقی در رسالۀ قشیریه است. (از معجم المؤلفین بنقل از الاعلام زرکلی ج 5 ص 64)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان، شهرستان رشت. واقع در 8هزارگزی شمال کوچصفهان و 5هزارگزی راه شوسۀ کوچصفهان به رشت. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریایی. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از خمام رود که از شعب سفیدرود است تأمین می شود. و محصول آن برنج، صیفی و مختصری ابریشم است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(خَرْ را)
علی بن عثمان خراط از اهل سمرقند بود و امامی فاضل، وی از رنج بازو شغل خراطی ومشته سازی (مشته، آلتی است که حلاجان بکار می برند) زندگی می کرد و بنزد سمرقندیان محترم بود. از ابوالحسن علی بن احمد بن ربیع سنکبانی حدیث کرد و وفاتش بسمرقنددر پانصد و اندی اتفاق افتاد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا